پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند،جوان با اشاره
به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا
پخش کند و به کمک او احتیاج دارد !
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته
شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را نیز برای کمک با خود
بیاورد !جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری
هم در بین شما هست ؟!!
افراد حاضر در مسجد یا دیدن چاقوی خونی وحشت زده همه نگاهشان را به پیش نماز
مسجد دوختند !!
پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : ای نامسلمانان ! چرا به من نگاه میکنید !!!
به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!
البته قصد ما از تعریف این قصه توهین به روحانیت نبوده و نیس.منظورمن بعضی مسلمان نما ها بود!یه سوال ازتون دارم.ای مسلمون! اگه همین الان امام زمان ظهور کنه و بهت بگه گوشیت رو بده ، حاضری بدون در آوردن رم و یا پاک کردن عکسا و پیامکها و... گوشیت رو بدی بهش تا چک بکنتش...؟ چرا بعضیا فقط دم از ایمان میزنن؟؟؟؟